وبسایت روشنگری

سال اقتصادی مقاومتی اقدام و عمل

به گزارش گروه بین الملل خبرگزاری فارس، شمار قربانیان حمله تروریست‌های موسوم به «جیش الفتح» و «جبهه النصره» در فوعه به 53 کشته و 120 زخمی رسید.خبرگزاری فارس: شهادت «لانا» در آغوش مادر؛ روایت مظلومیت فوعه در سوریه +تصاویر

روز دوشنبه (دیروز) گروهک‌های تروریستی معارض دولت سوریه منطقه بنش در جنوب فوعه را بمباران کردند که در پی آن یکی از نیروهای کمیته‌های مردمی کشته شد.

بقیه در ادامه مطلب.............................................


ادامه مطلب
نویسنده: مهدی آئین پرست ׀ تاریخ: چهار شنبه 1 مهر 1394برچسب:حقوق بشر,سوریه,مظلوم,کودک,مادر, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

دست انتقام الهی که از آستین برخی فرزندان غیور و دلاور ملت عراق بیرون آمد و در سالروز شهادت مظلومانه شهیدان رجایی و باهنر، تعدادی از عناصر وفادار و بعضا رده بالای گروهک مجاهدین خلق را به گوشه ای از مجازاتی که سزایشان بود رساند، بهانه ای شد تا دوباره نام این گروهک بر سر زبان بیفتد. گروهکی که مسئولیت دستکم دوازده هزار ترور از هفده هزار ترور غیر نظامیان پس از انقلاب بر عهده آنان قرار دارد. شاید مرور برخی نمونه های خشونت های مافوق تصور این جانیان، برای درک چرایی خوشحالی امت از به درک واصل شدن این افراد ضروری باشد و شاید تلنگری باشد برای عده ای که ندیده و نشناخته، به صرف اینکه اینها مخالف جمهوری اسلامی اند از آنها حمایت می کنند و به مجازات رسیدنشان را محکوم می نمایند.
یکی از نمونه های جنایت های این گروهک، کشتن شهید سیده فاطمه طالقانی در ماهشهر در تاریخ 9 تیر 1360 است.
فاطمه طالقانی سه سال داشت و در خواب بود که در آتش سوخت. منافقین به قصد ترور پدر و مادر فاطمه محل سکونت آنها را به آتش کشیده بودند. مادرش، خانم زهرا عطارزاده، از فاطمه می گوید و از آن روز:
«فاطمه متولد 23 تیر 57 بود. فرزند اولمان بود. همسرم در زمان انقلاب بسیار فعال بود. آذر 56 در زمان دانشجویی زندانی شدند و با [حرکت جریان به سمت] پیروزی انقلاب، در دوم آبان 57 آزاد شدند. بعد از انقلاب و در زمان جنگ هم این فعالیت ها ادامه داشت. ما سال 57 هم در جهاد [سازندگی] فعالیت فرهنگی داشتیم. هر دو دبیر بودیم و در تهران تدریس می کردیم. به توصیه پدر همسرم که در اداره آموزش و پرورش سمتی داشتند به ماهشهر رفتیم، چون ظاهرا آنجا بیشتر به کار فرهنگی و مذهبی و نیرو نیاز داشت. شهریور 59 جنگ شد و مهرماه مدارس باز نشد و ما وارد جهاد [سازندگی] شدیم و آنجا شروع به فعالیت های فرهنگی کردیم. همسرم دو واحد ارتباط جمعی تأسیس کرده بودند. کارهای رادیو محلی رادیو محلی را انجام می دادند. ایشان طرح دادند که دو واحد در ماهشهر صنعتی و قدیم تأسیس شد که به آنجا مراجعه می کردند و سرودها و برنامه هایی تهیه می شد که تنظیم و اجرایش بر عهده خودمان بود.
همسرم چون نیروی فعالی بود منافقین ایشان را زیر نظر داشتند و ما هم این را می دانستیم. یک شب در واحد ارتباط جمعی بودیم. آمدند و از روزنه کلید واحد چراغ قوه انداختند تو که من بیدار شدم و با شنیدن صدا رفتند. یک دو شب بود که به خاطر فاطمه می رفتیم توی کانتینر می خوابیدیم چون هوا گرم بود و او نمی توانست بخوابد و ما برای خنک کردن خانه هم امکاناتی نداشتیم. آن شب هم در کانتینر خوابیدیم چون هوا گرم بود و صبح رفتیم خانه نماز بخوانیم. دوستم که با ما همکاری داشت آمد برای نماز و گفت از کنار کانتینر شعله های آتش بلند می شود. گفتم نگران نباش و هول نکن. که رفت، آمد. گفت که خود کانتینر است. به سرعت رفتیم آنجا. همسرم هرچه تلاش کرد نتوانست برود تو. ظاهرا شیشه را شکسته بودند و رفته بودند تو. 
 
بقیه در ادامه مطلب.................................

ادامه مطلب
نویسنده: مهدی آئین پرست ׀ تاریخ: سه شنبه 12 شهريور 1392برچسب:جنایت,کودک,اردوگاه اشرف,منافقین,تروریست,رجوی, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 170 صفحه بعد

CopyRight| 2009 , saitroshangari.ir.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com